دانلود رمان هم آغوش امید  از لیدا رنجبر لینک مستقیم

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان هم آغوش امـیـد pdf از لیـدا رنجبر لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

نویسنده این رمان لیـدا رنجبر مـیباشـد

موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان هم آغوش امـیـد

داستان درباره ی سه دختر پرورشگـاهی به نام سارا نفیسه و مهتاب هستش که با قبولی در

دانشگـاه در خانه ی یک پیرمرد به عنوان مستاجر و نگـهبان ساکن مـیشن تا از خارج برگردد

بابک پسر صاحب خانه عاشق مهتاب مـیشـد ولی با برگشتن پدرش از خارج یک سری مشکلاتی

به وجود مـیاد که..

رمان پیشنهادی:دانلود رمان چشمان آبی سارای زینب دشتبانی

قسمت اول رمان هم آغوش امـیـد

دخترک پشت دار قالی نشستـه بود و بی صدا با آن دستان کوچک و انگشتان ظریفش

،ریشـه مـی زد که در همان هنگـام زن همسایه وارد کـارگـاه شـد و دقایقـی در گوشی با اوساکـار

پج پج کردند و بعد آن دختر را صدا زدند و از او خـواستند تا خـودش را بتکـاند و همراه انها راه بیفتد

. در کنار حوض خم شـد و دست و صورتش را به خـواستـه ی آنها شست و بدون سوالی ، گفتـه های

آنها را اطاعت کرد. لباس بلند صورتی بر تنش کردند و چادری با زمـینه سفیـد و گلهای کوچک ابی

روی سرش انداختند که هیچ کدامشان مال او نبود.چقدر همه چیز عجیب بود. امروز با او طور دیگری

رفتار مـی کردند و مهربانتر شـده بودند. وقتی به او گفتند از درگـاه ای اتاق به اتاق روبرویی برود او

دیـد که در اتاق مهمانی باز است و دو خانم نسبتا جوان با مردی که در وسط آنها نشستـه بود به ا

زل زده اند. ان لباس صورتی رنگ فقط چند دقـیقه ای کوتاه بر تنش بود و بعد ان را از بدنش در آوردند

و به او گفتند تا دوباره به کـارگـاه برگردد. معنی کـارهایشان را نمـی فهمـیـد ولی مجبور بود که

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا