دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت از فاطمه سودی بصورت pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت نوشته فاطمه سودی (آسمان) pdf
با بهترین کیفیت هم اکنون بصورت رایگان این رمان زیبا را در بیست رمان دانلود کنید
داستان زندگی دختری به نام نازنین که از پسرعموش ناعادلانه و به جبر عمو طلاق گرفته ولی عاشقانه ای آرام با آریان خمارچشم و زیبا شروع میشه، اما آریان عاشق و مهربان با قلبی سرشار از عشق و آماده برای یک زندگی رویایی شب عروسی ناگهان عقب میکشد و نازنین را قبول نمیکند چون …
خلاصه داستان رمان یواشکی دوستت خواهم داشت نوشته فاطمه سودی (آسمان) :
از درون تاکسی چشم به بیرون دوخته حواسم جمع نبود … نه چیزی میدیدم، نه چیزی می شنیدم! فقط میدونستم درونم بلوایی بپاست که ذره ذره منو میخوره و از بین میبره! بخاطر دلهره و اضطرابی که تحمل میکردم، تمام بدنم از درون لرزش داشت … خیلی بیحال بودم … برای خود تنهام زمزمه کردم: نازی عاشق که شدی لالایی خوندن رو هم باید کنارش یاد میگرفتی!
شب های باقیمانده از عمرت به این سادگی ها صبح نمیشن! … ولی یه امروز رو بخودت جرات بده! یه امروز رو دوام بیار! هرطور شده باید یه امروز رو روی پا بمونی و دوام بیاری! نازی تو میتونی … حتما میتونی … امروز تو دشمن شاد نمیشی … اینو بهم قول بده … خواهش میکنم همه ی تلاشت رو بکن … چشمامو بستم و نفس اندوهگین و سوزانی رو فرو دادم که احساس کردم تا ریه هام سوخت
اگه قرار بود … اگه بنا بود … امروز تیروطایفه ی شمر ذی الجوشن منو ضعیف و زبون ببینن، فقط خودمو توی همین خیابونا می کشتم و خلاص که چشمشون به فروریختن و آوار شدنم نیفته ! تاکسی ایستاد و چشمم به تابلوی بالای دفترخانه عقد و ازدواج افتاد شماره ۱۸ دیگه دستام نا نداشت دستگیره ی تاکسی رو فشار بده! بیحال و با تمام زورم بازش کردم و پا به خیابون گذاشتم … پاهامو بزور دنبال خودم میکشوندم …خلاصه رمان
دانلود رمان حاملگی قبل از ازدواج به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان تاو نهان نوشته مریم روح پرور pdf
رمان تاو نهان نوشته ای بسیار شامخ از مریم روح پرور نویسنده جوان و پر استعداد ایرانی میباشد که در ژانر عاشقانه اجرا میشود نکته قابل توجه این رمان این است که این رمان اقتباسی از واقعیت زندگی شخصی بعضی از افراد بوده که با تغییر نام در رمان قرار گرفته اند ، زندگی ما همه یک رمان میباشد که از زمان تولد تا لحظه مرگ در حال اجراست با ما باشید با این رمان جذاب
بیست رمان مرجع دانلود رمان های جدید
داستان زندگی شخصی منحصر به فرد با خلق و خوی خاص به نام پندار فروتن که برای مادرش احترام زیادی قائل است، در اثر ورشکستگی عظیم کارخانه، تمام اطرافیانش او را تنها می گذارند، اما با پشتکار فراوان کارخانه را به رونق می رساند، اما زندگی درست زمانی غافلگیرت می کند، که تصورش را نمیکنی، با ورود گلبرگ برگ جدید از دفتر زندگی پندار ورق می خورد که …
خلاصه رمان تاو نهان اثری از مریم روح پرور :
من پندار فروتن با سی و چهار سال سن و کلی تجربه تا به امروز، توی سی سالگی پدرمو از دست دادم و من موندم تاج سرم، مادرم، مادری که با تمام وجودش حق مادر بودنشو برام تمام کرده … مادری که براش نوکری هم کنم کمه، دعاهای اون و پدرم منو سربلند کرد، از هیچ، تونستم برسم به این مرد جلوی آینه، به کسی که هیچ کس فکرش نمی کرد این جا قرار بگیرم
داشتن یک شرکت بزرگ با این ثروت از تصور خیلیا به دور بود، همون کسایی که ازم دریغ کردن که فقیر بمونم، همون کسایی که ظبم کردن الان ادای آدم خوبا رو در میارن، اما پندار کسی نیست که از اون همه ظلم بگذره، نمی گذرم و همه ی اونا باید تاوان ظلمشونو پس بدن … همونا باعث شدن جز مادرم به هیچ زنی اعتماد نکنم، همونا باعث شدن با سی و چهار سال سن هیچ وقت به فکر ازدواج نیوفتم، فقط و فقط به فکر چند ساعت خوش گذرونی باشم … چون تمام زن های اطرافم منفعت طلب بودن … برای رسیدن به این منفعت به هم خون خودشون هم رحمی نداشتن
اما حالا نوبت منه که می تونم تک تکشونو به روز سیاه بنشونم … می خوام ثابت کنم من پندار فروتنم کسی که یه روز مثل آشغال باهاش برخورد شد و حالا میخواد با تمام اطرافیانش مثل آشغال برخورد کنه …
دانلود رمان mahtabiii75 به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دانلود رمان ژالین نوشته مریم پیروند pdf
دانلود رمان بسیار زیبای فارسی ژالین هم اکنون بصورت pdf نگارش قوی کاملترین ورژن نت در بیست رمان
بهترین ورژن این رمان با بیشترین تعداد صفحه در سایت ما
از توی تاریکی هم میتونستم پوزخندش رو ببینم و نگاهی که پر از سوال و تردید بود، جا خورده برگشتم عقب و بی توجه به نگاهش خریدهام رو بردم داخل، ولی صدای باز و بسته شدن در ماشینش نگاهم رو دوباره به اون قسمت کشید، نمیخواستم به این فکر کنم که قراره مسیرش رو به سمت خونه ام کج کنه…
خلاصه رمان ژالین نوشته مریم پیروند :
سریع رفتم داخل و بی توجه به اومدنش درو بستم و پشت در نفس نفس زدم … میخواستم وانمود کنم ندیدمش، اما این بعید بود … چون اونم نگاه منو به خودش دید … صدای پاهاش رو پشت در احساس کردم که نزدیک در شد و کمی مکث کرد، قلبم توی سینه ام میکوبید، منتظر بودم زنگ رو بزنه یا چیزی بگه
اما کمی بعد انگار پشیمون شد و دوباره برگشت به طرف ماشینش … صدای روشن شدن ماشینش رو که شنیدم نفسم رو از سینه خارج کردم و دستم رو روی قلبم گذاشتم … برای خودمم عجیب بود چرا از دیدنش شوکه شدم و چرا اینقدر ترسیدم
شرکتش عظیمی هست، تو کرج ، باید بری چک کنی سیروان، یه دقیقه هم معطل نمیکنی، با مامور میری سر وقتش … نمیشه یهویی با مامور بریم سر وقتش، ممکنه سریع گندشونو جمع کنن، به نظرم باید از یه راه دیگه بریم جلو … از چه راهی ؟ پاشو اول بیا بریم تو اتاقت، موضوع به این مهمی رو جلو بقیه جار نمیزنن
این مکالمه توسط یاشار و سیروان در آبدارخونه به گوشم میرسید … آبدارخونه ی شرکت جایی نزدیک آسانسور قرار داشت و من که تازه اومده بودم شرکت و از آسانسور بیرون رفتم صدای مکالمه شونو شنیدم … همین که هر دوشون از اونجا اومدن بیرون با من برخورد کردن … رویارویی باهاش کمی سخت بود خصوصا بخاطر دیشب و حضور یهوییش جلوی خونه ام … البته چندان هم یهویی نبود …
دانلود رمان زغال های خاموش از لیلا غلطانی بصورت pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در 20novel.com
گزیده ای از رمان زغال های خاموش نوشته لیلا غلطانی :
با صدای وحشتناک رعد و برق از خواب پرید. پتویش نازک بود و احساس سـرما می کرد. همه جا در تاریکی محض فرو رفته بود. برق دیگری زد و پنجره ها لرزید. هراسان چشم بست. چراغ خواب خاموش شده بود. حتما دوباره برق ساختمان ایراد پیدا کرده بود. خواب از سرش پرید. باید بلند شده و به آشپزخانه می رفت تا شمعی روشن کند. وگرنه با این وضع رعد وبرق و تاریکی تا صبح از ترس می میرد.
به محض خروج از اتاق، سرش با شی سنگینی برخورد کرد. یادش نمی آمد چیزی جـلوی در گذاشته باشد. همان لحظه رعد وبرق سختی زد و نورش تمام پذیرایی را روشن نمود. به محض بالا آوردن سرش، نگاهش به دو چشم رنگی متفاوت گره خورد. جیغ وحشتناکی کشید و روی زمین ولو شـد. به سختی و با سردرد شدیدی که داشت، چشم باز کرد. باز تاریکی مطلق بود و سکوت.
چشم در اتاق گرداند. اثری از مرد چشم رنگی ندید. احتمالا کابوس بود. شاید هم عـوارض ترس از رعد و برق. تاریکی اتاق اجازه نمی داد بفهمد دور و برش چه خبر است. حال بلند شدن و رفتن به آشپزخانه را هم نداشت. کاش جریان برق درست میشد و این کابوس پایان می یافت. چاره ای نبـود. فردا باید به امیر تلفن کرده و از او می خواست فکری برای این قطع شدن های ناگهانی و نصف شبی برق ساختمان بکند.
دانلود رمان زغال های خاموش pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در بیست رمان
گزیده ای از رمان زغال های خاموش نوشته لیلا غلطانی :
با صدای وحشتناک رعد و برق از خواب پرید. پتویش نازک بود و احساس سـرما می کرد. همه جا در تاریکی محض فرو رفته بود. برق دیگری زد و پنجره ها لرزید. هراسان چشم بست. چراغ خواب خاموش شده بود. حتما دوباره برق ساختمان ایراد پیدا کرده بود. خواب از سرش پرید. باید بلند شده و به آشپزخانه می رفت تا شمعی روشن کند. وگرنه با این وضع رعد وبرق و تاریکی تا صبح از ترس می میرد.
به محض خروج از اتاق، سرش با شی سنگینی برخورد کرد. یادش نمی آمد چیزی جـلوی در گذاشته باشد. همان لحظه رعد وبرق سختی زد و نورش تمام پذیرایی را روشن نمود. به محض بالا آوردن سرش، نگاهش به دو چشم رنگی متفاوت گره خورد. جیغ وحشتناکی کشید و روی زمین ولو شـد. به سختی و با سردرد شدیدی که داشت، چشم باز کرد. باز تاریکی مطلق بود و سکوت.
چشم در اتاق گرداند. اثری از مرد چشم رنگی ندید. احتمالا کابوس بود. شاید هم عـوارض ترس از رعد و برق. تاریکی اتاق اجازه نمی داد بفهمد دور و برش چه خبر است. حال بلند شدن و رفتن به آشپزخانه را هم نداشت. کاش جریان برق درست میشد و این کابوس پایان می یافت. چاره ای نبـود. فردا باید به امیر تلفن کرده و از او می خواست فکری برای این قطع شدن های ناگهانی و نصف شبی برق ساختمان بکند.
دانلود رمان بگو سیب رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در www.20novel.com
دانلود رمان بگو سیب اثر زهرا ارجمند نیا
بهترین نگارش رمان دنیای هفت رنگ هنر،قرار است دو آدم با دو جنس مختلف را درخودش حل کند، قرار است یک راه پیچ در پیچ پیش رویشان بگذارد که ته آن به حس لطیفی مثل عشق ختم شود، دختر و پسر این داستان قرار نیست لج کنن و باغرور احمقانه اشان همدیگر را دلگیرکنند، قرار است که تنها به هم کمک کنند که طعم عشق را به شیرینی توت بچشند و ثابت کنند برای عاشقی حتما نباید …
خلاصه رمان بگو سیب :
لبخندی هم به کج و کولگی دست خطم روی لبم نشست و کارتن و با پام کنار زدم … نگاه شیطون و بازیگوشم و به اتاق دادم ، تقریبا تمام وسایل کمد دیواری و کتابخونه و همینطور میز آرایشم کارتن پیچ گوشه ی اتاق قرار گرفته بود و کنار چهارتا کارتنم دو تا چمدون طوسی وجود داشت که کل لباسای مورد نیازم و بغل کرده بود … حالا فقط تو اتاقم تخت دوست داشتنیم با روتختی صدریش مونده بود و قفسه های خالی که عجیب برهوت مانند نشونش میداد.
دیگه شلوغ و درهم برهم و به قول مامان بازارشام مانند نبود … برای قفسه های خالی شکلکی درآوردم و بعد خودم از خل بازی خودم خندم گرفت … گاهی واقعا متوجه صداقت حرف های مامان در این که بزرگ نشدم و روحم در کودکیم تثبیت شده می شدم … صدای بلند مامان باعث شد از روی موکت پرز بلند قهوه ای رنگ کف اتاقم بلند شم و سر ماژیک و ازدهنم دربیارم و پرتش کنم رو تخت …