دانلود رمان شیاطین سیاه اثر حمیده خوشبخت نگارش قوی

دانلود رمان شیاطین سیاه اثر حمیده خوشبخت نگارش قوی

دانلود رمان عاشقانه ،طنز ،فانتزی شیاطین سیاه اثری بینظیر از حمیده خوشبخت رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : شیاطین سیاه

تعداد صفحه : 3835

نویسنده : حمیده خوشبخت

ژانر : عاشقانه ،طنز ،فانتزی

دانلود رمان شیاطین سیاه از حمیده خوشبخت pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

شیاطین سیاه خلاصه رمان

راجب پنج تا دختر که به قولی واسه خودشون یه پا سم هستن. مجبور میشن به شهر دیگه نقل مکان بکنن و وارد دانشگاه بشن. شاید به ظاهر مکان آرومی باشه اما داخل طبقه ی ممنوعه خبری از آرامش نیست. چه چیزی داخل طبقه‌ ممنوعه وجود داره؟ یا بهتره بگیم… چه کسانی؟

گوشه ای از رمان شیاطین سیاه

با خستگی روی چمن های رو به روی خوابگاه نشستم. یاسمن که دیگه رسما پهن زمین شده بود. کارهای دانشگاه و خوابگاه خسته کننده بود حالا هم سال اول کنکور ندادیم چون اول می‌خواستیم از داشتن در آمدمون مطمئن بشیم بورسه دانشگاه علمی کاربر در شدیم و به قول یاسمن شدیم مهندس برق این جامعه. یاسی عاشق برق و چیزهایی که به الکتریسه مربوطه با وجود اینکه کمی احمق میزنه ولی مخ فیزیکه… عینک طبیم رو کمی جا به جا کردم و به روناک نگاه کردم: -کی بریم دنبال کار؟نگاه خستش رو به چشم های آبیم دوخت و گفت: فعلا مغزم ارور داده. بعدا یه فکری می‌کنیم. خندیدم و سری تکون دادم. هعی خدا… مغازه عزیزم که فروخته شد و پولش رفت داخل حساب پس اندازمون. جنس ها رو به بدبختی فروختیم. من و رایا و روناک باید یه فکری واسه کارمون بکنیم. هزینه‌ی دانشگاه و خوابگاه واقعا زیاده. روناک با خستگی بلند شد و در حالی که لباسش رو می‌تکوند، گفت: بلند شید بریم این اتاقی که بهمون دادن رو ببینیم. گیسو زودی از روی صندلی وانت بلند شد با نگاه تهدیدواری رو به چهار تامون گفت: گفته باشم من می‌خوام طبقه بالای تخت بخوابم.یهو چهارتامون با حرص داد زدیم: منم میخوام طبقه بالای تخت بخوابم. گیسو بیچاره چشم هاش گرد شد. آب دهنم رو قورت دادم و به بچه ها نگاه کردم اول من گفتم و این آغاز جن گهای همیشگی ما شد. یاسمن زودی كيف ويولنش رو برداشت و در حالی که سمت خوابگاه می‌رفت داد زد: غلط کردی من اول از همه گفتم. گیسو خیلی خونسرد لبخندی زد و با انگشت شصت به وانت اشاره کرد. -یاسی جونم تمام لباس هات داخل وانت منه. ياسمن سر جاش وایساد و بی تهدید گیسو پی برد. رایا با همون نگاه خستش …

  • موضوعات : رمان
  • برچسب ها :
  • 2 ژوئن 2024
  • hamayeshadmin
https://hamayeshmehr.ir/?p=1875
لینک کوتاه مطلب: