دانلود رمان بادیگارد اثر sholaliz pdf

دانلود رمان بادیگارد از sholaliz بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی بادیگارد اثری بینظیر از sholaliz رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : بادیگارد

تعداد صفحه : ۳۷۵

نویسنده : sholaliz

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان بادیگارد بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

بادیگارد خلاصه رمان

درباره ی دختریه که همیشه بادیگارد همراهشه بخاطر کار پدرش ولی اون دوست نداره و دلش میخواد پپیچونه بادیگاردارو که …

گوشه ای از رمان بادیگارد

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 13 هزار تومان

دانلود رمان دکتر استنتون رایگان

دانلود رمان دکتر استنتون از تی ال سوان به صورت رایگان

دانلود رمان عاشقانه ، بزرگسال ، اجتماعی ، خارجی دکتر استنتون اثری بینظیر از تی ال سوان رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : دکتر استنتون

تعداد صفحه : 1350

نویسنده : تی ال سوان

ژانر : عاشقانه ، بزرگسال ، اجتماعی ، خارجی

دانلود رمان گیلاس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دکتر استنتون خلاصه رمان

شاید شاد بودن یه هدیه باشه پس کمرون استنتون بابانوئل منه چون همیشه برام شادی میاره ، یادم نمیاد کی دقیق دقیق عاشقش شدم ولی همینو میدونم که هیچکیو بیشترش دوست ندارم ، با هر نگاهش به خودم با هر دقیقه ای که پیشش میگذشت ، قلبم رو بیشتر تسخیر میکرد.شنیدید میگن همه انسان ها برابر آفریده شدن؟ خب من فکر میکنم دروغه ، چون هدیه ای که خدا به من داده یعنی شوهرم باعث شده که من از منجلاب لاس وگاس و مردای دیگه خلاص بش.ازدواجمون ساختگی بود ولی اون جدی گرفتش . با جذابیت فرانسویش با من حرف میزد و منم با دروغگویی المانیم جوابشو میدادم.هر خنده اش باعث میشد بیشتر بهش معتاد بشم . . .

گوشه ای از رمان دکتر استنتون

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 25 هزار تومان

دانلود رمان در حسرت آغوش تو اثر نیلوفر طاووسی نگارش قوی

دانلود رمان در حسرت آغوش تو اثر نیلوفر طاووسی نگارش قوی

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی در حسرت آغوش تو اثری بینظیر از نیلوفر طاووسی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : در حسرت آغوش تو

تعداد صفحه : ۹۶۸

نویسنده : نیلوفر طاووسی

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان در حسرت آغوش تو به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

در حسرت آغوش تو خلاصه رمان

درباره دختری به نام پانته است که دلباخته پسری به اسم کیارش ولی بر حسب اتفاق میفهمه اون عاشقه خواهرشه که …

گوشه ای از رمان در حسرت آغوش تو

بی بی امروز حالش خیلی بهتر شده بود و تونست از جاش بلند بشه! طبیعتا غر زدناش دوباره شروع شد. ولی خوشبختانه به من غر نمیزد به لباسی که پریسا قرار بود اون شب بپوشه گیر داده بود. من یه کت و شلوار کرم رنگ زیبا برای اون شب انتخاب کردم. موهام و اتو کردم هرچند قرار نبود دیده بشند. یه ارایش ملایم هم چاشنی کارم کردم. خوشگل شده بودم. ساعت نزدیکای ۷ بود که مهمون ها از راه رسیدند. من هنوز تو اتاقم داشتم به خودم می رسیدم. نمی خواستم چیزی کم و کسر باشه! ۵ دقیقه بعد به طرف سالن به راه افتادم.

هنوز روی پاگرد بودم که کیانا را دیدم که پریسا را در آغوش گرفته و می بوسد. صدای پدر و مادرش هم می آمد . لبخندی زدم و آرام از پله ها پایین رفتم. بوی بسیار آشنایی فضا را پر کرده بود. لبخندم کم کم رنگ می باخت. همین که پایم را روی پارکت کف سالن گذاشتم، از پشت خواستگار پریسا را دیدم که در حال احوال پرسی با پدرم بود .پریسا من را دید و رو به جمع گفت: اینم از خواهرم، بالاخره اومد. خواستگار پریسا با کنجکاوی به سمت من برگشت. از آنچه که می دیدم قلبم هزار تکه شد و به گریه افتاد.

کیارش با لبخند رو به روی من ایستاده بود و لبخند میزد. گیج تر از اون بودم که بخوام عکس العمل درستی نشون بدم و حرف بزنم. حتی اگر می‌تونستم حرف بزنم نمی‌دونستم که چی باید بگم! کیارش! من برای اولین بار عاشق شده بودم اما عاشق کی؟ خواستگار خواهرم!!! کسی که به احتمال زیاد در آینده شوهر خواهرم میشد. امکان نداره! حتما دارم خواب می بینم! دنیا نمی تونه انقدر بی رحم باشه که با قلب و احساسم همچین بازی کثیفی کنه! اصال نمی تونستم باور کنم ولی دست کیارش که دور انگشتام حلقه شد بیش از حد واقعی به نظر می رسید، احساساتم من و از درون می خوردند…

دانلود رمان پسر خاله من اثر مریم عامری نگارش قوی

دانلود رمان پسر خاله من

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , بزرگسال پسر خاله من اثری بینظیر از مریم عامری رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : پسر خاله من

تعداد صفحه : ۱۴۲۱

نویسنده : مریم عامری

ژانر : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال

دانلود رمان ترسناک it به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پسر خاله من خلاصه رمان

درباره دختری به نام سوفیا است که عاشق پسر خالش بهراد شده ولی بهراد عاشق دوست سوفیاس تا اینکه …

گوشه ای از رمان پسر خاله من

راننده تاکسی تا تونست کیف پول منو خالی کرد و آخرش هم به بهانه ی خرابی مسیر و تنگی کوچه ، قبل از رسیدن به عمارتی که هنوزهم نمیتونستم ببینمش ، پیاده ام کرد و نهایت لطفش این بود که صندوق رو بالا بزنه تا وسایلم رو دربیارم! بهش گفتم راضی نیستم ولی محل نداد.میگفت شهرداری داره آسفالتهای این محل هارو تعویض میکنه و هیجده چرخ هم نمیتونه رد بشه چه برسه به تاکسی نازنینش!ناچار وسایل رو برداشتم و به راه افتادم.حیاطهای خونه های این حوالی پرازدارو درخت بودن و کف کوچه فراوون از زرد و نارنجی هایی که زیر پا خش خش میکردن و آی حال میداد له و مچاله کردنشون!این کوچه…این محل هم تو تابستون قشنگ بود، هم پاییز هم زمستون و هم بهار و …ولی اوج قشنگیش حالا بود.تو پاییز…لبم خندون از این خش خش ها و چشمم پی عمارت شوهرخاله بود که چند قدم جلوتر ملچ ملوچ دوعدد آدمیزاد خوش لباس توجه ام رو جلب کرد!بفرما…! گفته بودن تهرون یه پا هالیوود اینم نشونه اش!ناخوداگاه ایستادم.سنگینی وسایلو مسیری که نمیدونستم کی قراره ختم بشه به عمارت شوهرخاله، به هن هن کردن انداخته بودنم.شایدم حس کنجکاوی و شیطنتم گل کرده بود!درهر صورت من ایستادم و ازهمون فاصله چشم دوختم به اون دختروپسری که زیر تیر چراغ برق و رو یه عالمه برگ زرد و نارنجی ایستاده بودن و …پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان ققنوس‌ من اثر لیلا حمید نگارش قوی

دانلود رمان ققنوس‌ من از لیلا حمید به صورت رایگان

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی ققنوس‌ من اثری بینظیر از لیلا حمید رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : ققنوس‌ من

تعداد صفحه : در حال پارت گذاری

نویسنده : لیلا حمید

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان شکلات تلخ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ققنوس‌ من خلاصه رمان

فاقد خلاصه

گوشه ای از رمان ققنوس‌ من

به درختچه‌های وسط اتوبان که با سرعت از جلوی چشمم رد می‌شدند می‌نگریستم. سنگینی نگاه آقاداریوش را از آینه‌ی وسط ماشین احساس کردم. ندیده می‌دانستم گره کوری بین ابروانش انداخته و آنها را تابه‌تا کرده است. خط عمود بین دو ابرویش یادگار اخمهای همیشگی‌اش بود. حیف از پریوش با آن چهره‌ی زیبا برای این پیرکی بی‌ریخت اخمو! قدیمی‌ها راست گفته‌اند “سیب سرخ مال دست چلاقه!”

یکی از سرگرمی‌ها و فانتزی‌های دوره نوجوانی‌ام تصور رابطه عاطفی افراد بود. رابطه عاطفی در حد کلام و بوسه و نوازش، نه بیشتر! هیچ وقت نتوانستم آقاداریوش را در چنین موقعیتی تصور کنم. احتمالا به جای طلب بوسه، پشت دستش را جلوی پریوش می‌گرفت تا همسرش بر آن بوسه بزند! به او نمی‌آمد قربان‌‌صدقه زنی، حتی همسرش برود. احتمالا می‌گفته “خانم، افتخار میدم امشب در رکاب ما باشید!” اگر کسی می‌تواند “فیدل کاسترو” را در حال معاشقه و ناز خریدن تصور کند، آقاداریوش را هم می‌تواند در آن موقعیت متصور شود.‌

صدای خانومی حواسم را از تجزیه و تحلیل کیفیت معاشقه پریوش و آقاداریوش پرت کرد. مخاطبش من بودم. همان حرفهایی که در طول سه چهار روز گذشته چندین بار گفته بود را داشت مجدد بیان می‌کرد:

_رخساره‌جان… دیگه نگم بهت… حواست رو جمع کن. الان مملکت بهم ریخته. همه جا شلوغ شده… شور جوونی نگیردت پاشی بری تو خیابون! یه وقت نری بالكن از درگیریا فیلم بگیری بفرستی واسه شبکه‌های اون‌ور! نری اینترنت سرچ کنی که چه خبره! هر خبری هست، ربطی به ما نداره. دوستات هم اگه زنگ زدن بهت، شیرت کردن که بریم تظاهرات چی میگی؟

تبسمی کردم و برای صدمین بار گفتم:

_میگم منی که نرفتم رأی بدم ربطی بهم نداره کی رئیس‌جمهور شده که الان سنگ کسی رو به سینه بزنم و بخوام رأیم رو پس بگیرم… خیالتون راحت خانومی. الان سرعت اینترنت رو در حد لاک‌پشت پایین آوردن. فیس‌بوک هم که فیلتره…

خانومی چپ‌چپ نگاهم کرد:

_تو هم که فیلتر رو دور نمی‌زنی!

چشم در چشمخانه چرخاندم و گفتم:

_به جان خودم، این دو تا که سهله، قشون‌کشی بین مالک‌اشتر و عمروعاص هم باشه، من فقط تماشاچی‌ام. نمیرم تو گود. خیالتون راحت.

خانومی همچنان نگران بود؛ تعارف کرد:

_می‌خوای نرم و پیشت بمونم؟ دل‌نگرانتم!

تعارف شاه‌عبدالعظیمی که شاخ و دم ندارد. ساعتی دیگر هواپیمایش پرواز می‌کرد و ما در مسیر فرودگاه بودیم.

گفتم:

_سفرتون خوش و بی‌خطر. انشاالله بهتون خوش بگذره!

خانومی نگاهش را از من به آقاداریوش داد:

_دیگه سفارش نکنم بهت… جون تو و جون رخساره… باز الهی شکر عقلشون رسید دانشگاهها رو قبل از انتخابات تعطیل کنن… حواست به این دختر من باشه. نذاری پاشه بره بیرونا! من هنوز داغ حسینم برام تازه‌ست. طاقت یه داغ دیگه رو ندارم.

دانلود رمان ازدواج به سبک کنکوری با لینک مستقیم

دانلود رمان ازدواج به سبک کنکوری بدون سانسور

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی ازدواج به سبک کنکوری اثری بینظیر از پریا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : ازدواج به سبک کنکوری

تعداد صفحه : ۲۶۸

نویسنده : پریا

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان rayuela به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ازدواج به سبک کنکوری خلاصه رمان

درباره دختری است که میخواد کنکور بده و وارد ماجرای عاشقانه میشه که …

گوشه ای از رمان ازدواج به سبک کنکوری

روز نهم عید بود که بابا تصمیم به سفر شمال رو گرفت و من از همون اول مخالف سر سخت بودم چون دلم می خواست برم ولی مجبور بودم برم خونه ی مامان بزرگ تا بتونم درس بخونم ولی تصمیمشون قطعی بود. بابا هم می گفت: چهار روز میریم و تو هم کتابات رو بیارو در کنار تفریحت درست روهم بخون ولی من همچنان می گفتم که نمی خوام بیام و میرم خونه مامان بزرگ… ولی این تصمیمم زیاد دووم نیورد از وقتی که… ابا داشت اخبار نگاه می کرد و مامان داشت با پدرام بحث می کرد. بابا: اه پدرام این بحثت رو بزار واسه بعد بزار ببینم اخبار چی میگه. پدرام: خب بابا من میگم دوستbمنم تنهاست بیاد چیزی میشه؟ بابا: کدوم دوستت؟ پدرام: آریانو میگم دیگه. بهش بگم؟

اخه تنها که به من خوش نمیگذره. بابا: خب اینطوری پری راحت نیست. پدرام: پری که نمی خواد بیاد. بابا به سمتم برگشت و گفت: -اره بابا؟ با شنیدن اسم آریان ذوق مرگ شدم. خیلی کیف می داد ادم با استادش مسافرت بره. -من… من… نه بابایی کی گفته؟ منم می خوام بیام. بابا: بفرما! پدرام: خب دوست من چیکار به این تحفه خانوم داره؟ بابا: باشه بابا حالا با خودش صحبت کن مطمئناً اون خودشم مخالفت می کنه. پدرام: باشه بابا من همین الان زنگ میزنم می پرسم. منتظر نشسته بودم ببینم آخر رضایی راضی میشه یا نه که پدرام از اتاقش بیرون اومد. پدرام: بفرما بابا موافقه. بنده خدا می گفت این چند روزه تو خونه تنها بوده. بابا: بهش گفتی فردا میریم؟ پدرام: بله بابا جان قرار شد صبح بیاد خونه ما…

من میرم تو ماشین اون شما هم با پری با ماشین خودمون بیاین این طوری پری هم راحته اونجا هم که رسیدیم پری بره اتاق خودش من و آریانم تو اتاق خودم می خوابیم. بابا: از دست شما جوونا باشه بابا… با گفتن شبخیر به همه رفتم تو اتاقم و داشتم به اراده خودم می خندیدم که با اومدن اسم رضایی همه تصمیماتمو بیخیالش شدم که یهو یاد خراب کاریم افتادم. -وای اگه رضایی همه چیزو به پدرام بگه؟

دانلود رمان زیتون از beste بدون سانسور

دانلود رمان زیتون

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی زیتون اثری بینظیر از beste رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : زیتون

تعداد صفحه : ۲۰۰۴

نویسنده : beste

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان ظهور تریبل ها به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زیتون خلاصه رمان

درباره دختری است بعد از سالها به ایران برگشته و پس از دیدن محل زندگی اش یاد خاطراتی می افتد که …

گوشه ای از رمان زیتون

داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن، بودن اون جا رو ترک کرده

باده تلخ و شیرین …آرام و طوفانی …مستقل و وابسته است پر از تناقض و پر از زیبایی …

برای باده همه چیز در شهر آبی رنگ شکل میگیره و در شهری خاکستری به نقطه اوج میرسه ….

میتوان زیبا زیست…

نه چندان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،

نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!

لحظه ها میگذرند،

گرم باشیم پر از فکر و امید…

عشق باشیم سراسر خورشید…

پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید

شماره پشتیبانی : 09170366695

قیمت : 15 هزار تومان

دانلود رمان پارتی پردردسر  از مونسا به صورت pdf

دانلود رمان پارتی پردردسر اثر مونسا pdf

دانلود رمان عاشقانه ،انتقامی ،بزرگسال پارتی پردردسر اثری بینظیر از مونسا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : پارتی پردردسر

تعداد صفحه : 1464

نویسنده : مونسا

ژانر : عاشقانه ،انتقامی ،بزرگسال

دانلود رمان پارتی پردردسر از مونسا بدون سانسور به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در

پارتی پردردسر خلاصه رمان

در بازار برده‌ فروشان برای بدنم قیمت گذاشتند…. فروخته شدم… به ‌مردی خشن و‌ متعصب… به قیمت گزافی خرید مرا… وبخاطر انتقامی کهنه ازم خواست…

گوشه ای از رمان پارتی پردردسر

دستم رو به لبه مبل راحتی ام گرفته و با گذاشتن پام روی زمین به ارامی از جا بلند شدم که همزمان صدای تقه های ارومی به درب سالن خورد. با تعجب به ساعت روی دیوار خیره شدم… تقریبا نیمه شب شده بود! کی می تونه باشه؟ عصامو زیر بغلم گرفته و ارام به سمت در رفتم. اینجاست که ادم باید قدر سالمتیش رو بدونه و من چقدر غافل بودم! دستم به دستگیره رسید که کیسی پارس کرده و پاچه شلوارم رو به دندان کشید… _عه کیسی نکن…الان میفتما! چرا اینجوری میکنی تو! الان وقت بازیه؟یکی از عصا هارو به دیوار تکیه داده و پاچه شلوارم رو از دهنش بیرون کشیدم. با دست به هال اشاره کرده و گفتم: _برو بشین اونجا !سریع! غرید و به گوشه هال رفت و نشست! دستگیره رو گرفتم و پایین کشیدم با باز کردن در متعجب به پرستو خیره شدم که دستش رو برای زدن زنگ بالا گرفته بود! _تو اینجا چیکار می کنی! من که به کیان گفتم… با دست کنارم زد و وارد خونه شد! _کیان سیخی چنده بابا !کارامو کردم اومدم! سری تکان دادم که گفت: _واقعا توقع نداشتی ولت کنم تنهایی که!…پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان تبعیدی تقدیرم از فاطمه احمدی بدون سانسور

دانلود رمان تبعیدی تقدیرم از فاطمه احمدی به صورت رایگان

دانلود رمان عاشقانه , ایرانی تبعیدی تقدیرم اثری بینظیر از فاطمه احمدی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : تبعیدی تقدیرم

تعداد صفحه : 1041

نویسنده : فاطمه احمدی

ژانر : عاشقانه , ایرانی

دانلود رمان زیبا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تبعیدی تقدیرم خلاصه رمان

آخر این قصه ی تکراری و پر اندوهم، این گونه پایان یافت؛ میان غربت و غریبی در تمام دنیا و در بین تمام مردم، اسیر شده در آشیانی که توسط طوفان فرو ریخت، چون پرنده ای که بال هایش را شکسته اند و در قفس مانده، زندگی برایم چون کابوسی گذشت… کابوسی که حتی در بیداری هم رهایم نمی کرد و همراهم بود. انگار که در این دنیا تبعید شده ام؛ تبعید شده به این غم ها و دردهایی که پایانی ندارد، ماندن درون یک هاله ای از ابهام، دلگیر از سرنوشت…

گوشه ای از رمان تبعیدی تقدیرم

با لبخند صفحات کتابم را ورق می زدم. دستی روی کاغذ و نوشته ها کشیدم. لمس صفحات کتاب خودت، آن هم با زحمت و تلاش چند ساله وقتی نتیجه می دهد، زیادی لذت بخش است . بعد از چندین سال توانسته بودم کتاب شعر و دلنوشته هایم را توسط یکی از نشرهای خوب و معتبر به چاپ برسانم و هر وقت کتاب را دستم می گرفتم، حس لذت بخشی به من دست می داد.مشغول خواندن یکی از شعرهایم بودم که با شنیدن زنگ گوشی ام کتاب را کنار گذاشتم و گوشی را برداشتم و تماس را متصل کردم . – جانم؟ سلام. -سلام. خواب که نبودی؟ در حالی که نگاهم به صفحات کاهی کتابم و یکی از شعرهایم هم که خیلی دوستش داشتم، بود، پاسخ دادم: نه . – خواستم قرار فردا رو بهت یادآوری کرده باشم . – خودم یادم بود . می توانستم قیافه اش را تصور کنم…پس از پرداخت به صفحه دانلود رمان هدایت میشوید شماره پشتیبانی : 09170366695 قیمت : 19 هزار تومان

دانلود رمان شیطان اینجاست اثر سیرا pdf

دانلود رمان شیطان اینجاست اثر سیرا بدون سانسور

دانلود رمان ترسناک ,اروتیک ,رازآلود ,بزرگسال شیطان اینجاست اثری بینظیر از سیرا رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت همایش رمان دانلود کنید

اسم رمان : شیطان اینجاست

تعداد صفحه : 801

نویسنده : سیرا

ژانر : ترسناک ,اروتیک ,رازآلود ,بزرگسال

دانلود رمان لذت پر درد pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

شیطان اینجاست خلاصه رمان

یارا یکتا ، دختری یتیم است که در کودکی  والدین خویش را از دست داده و با خانواده عموی خود در  شیراز روزگارش را میگذراند… وی به دالیل شؽلی به  تهران نقل مکان کرده و در آنجا با آقای کوشا که مردی  مرموز و عجیب است آشنا میشود . این آشنایی منجر به  اتفاقاتی میشود که زندگی یارا را دگرگون کرده و مسیر  سرنوشتش را تغییر میدهد…

گوشه ای از رمان شیطان اینجاست

ظهر روز پنج شنبه بود که تصمیم گرفتم بعد از چند روز کاری سخت یه سری به پاساژا و مرکز خرید اطراف بزنم ، دیگه وارد پاییز شده بودیم و من هیچ لباس مناسبی نداشتم. یه تیپ خشکل که شامل مانتو زرد جلو باز، شونیز عروسکی سفید و شلوار جین آبی نفتی بود پوشیدم و موهای فرفریم رو شلوغ پلوغ از زیر شال زردم بیرون ریختم. یکم کرم پودر و برق لب زدم و آماده خرید شدم. همینکه درب پارکینگ رو باز کردم، خانوم صالحی (منشی دفتر) رو دیدم. از دیدنش واقعا جا خوردم ولی با خنده گفتم: خانوم صالحی ، شما کجا اینجا کجا! با دیدن من رنگش مثل گچ سفید شد و به من و من افتاد.

-شما.. شما.. اینجا… زندگی می کنید؟! نگاهی به ساختمون انداختم و گفتم : بله، من یه ماهه اینجام. -پس با آقای کوشا همسایه هستید؟ – بله ایشون طبقه اول می شینند. با لبخند زورکی گفت: که اینطور! -انتظار نداشتم این طرفا ببینمتون، بفرمایید بالا یه فنجون چایی در خدمت باشیم! با تته پته جواب داد: نه نه! من فقط اومدم یه پوشه به اقای کوشا تحویل بدم، هرچقدر زنگ واحدشون رو میزنم جواب نمیدند. -خب عیبی ندارم، شما پوشه رو به من بدید من به دستشون می رسونم. هول شد و درحالی که دستاش می لرزید جواب داد: نه نه! چیز زیاد مهمی نبود! خودم شنبه به دستشون می رسونم.

اینو گفت،سرش رو پایین انداخت و ادامه داد: فعلا خانوم یکتا. با تعجب به رفتارای ضد و نقیض نگاه کردم و زیر لب جواب خداحافظیشو دادم. احساس می کردم دروغ میگه و برای مسئله دیگه ای خواهان ملاقات با کوشا هست! با این حال شونه ای بالا انداختم و گفتم: به من چه؟! سپس لب خیابون یه تاکسی گرفتم و راهی پاساژ شدم. بعد از یه ساعت گشت و گذار تو پاساژ، یه مانتو چهارخونه آبی_سفید خریدم که بلندیش تا بالای زانوهام بود. کلا عادت نداشتم لباسای جلف و کوتاه تنم کنم. شلوار و شال که داشتم، فقط میموند یه جفت کفش پاییزه ! دلم می خواست کتونی بگیرم اخه کتونی قبلیم خیلی کهنه شده بود…